جملات عارفانه

ساخت وبلاگ

*…**…**…**…**…**…**…**…**…*

 

به خانه می رفت
با کیف و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی؟ پدرش گفت..
دعوا کردی باز؟ مادرش پرسید..

و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
در پی آن چیز که در دل پنهان کرده بود..
تنها مادر بزرگش دیده بود
شاخه گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود..

حسین پناهی

 

 *…**…**…**…**…**…**…**…**…*

تشکر میکنم از سمانه خانم

جملات کوتاه و زیبا و اس ام اس...
ما را در سایت جملات کوتاه و زیبا و اس ام اس دنبال می کنید

برچسب : عارفانه, نویسنده : bafgh-yazd-smsa بازدید : 162 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 13:26